صبح زود از ذوقم بیدار شدم خدا خدا می کردم ساعت بگذر و شوشو بیاد.. بلاخره دیدم ساعت ١٢ شوشو مرخصی گرفته بود سریع خودشو رسوند خونه که با هم به ازمایشگاه بریم.. حاظر شدم به آزمایشگاه رسیدم دل تو دلم نبود.. چند نفری جلوی من بودن آزمایش دادم ولی خدا می دونه اون روز چی تو دل می گذشت دوست داشتم زود جواب آزمایش حاضر بشه ولی خوب طول می کشید. رسید آزمایشگاه گرفتم به خونه برگشتم...دل تو دلم نبود شوشو برای اینکه وقت زودبگذرخوابید. من سرساعت ٥ بیدارش کردم اون مثل باد حاضر شد رفت که دیدم بعد ١٥ دقیقه برگشت دل تو دلم نبود که گفت رسید آزمایشگاه جا گذاشت بود دوباره زود برگه بهش دادم راهیش کردم ... بعدنیم ساعت برگشت برگه ازمایش تودستش بود.هر چی سوال...