مهرسا جون نفس من و محسنمهرسا جون نفس من و محسن، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات مهرسا

مهرسا و اولین مسافرت

1393/3/7 22:14
206 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از مدتها شوشو با دوستش قرار گذاشت در ماه اردیبهشت یه مسافرت بریم. قرارومدارها گذاشته شد و قرارشد اخر اردیبهشت یه مسافرتی به شمال بکنم.

دوست شوشو از محل کارش یه ویلا گرفت و قرار شد 30 اردیبهشت صبح زود راه بیفتم که تا اونا امدن رفتم شد ساعت 8 صبح .

راهی جاده شدم یه یک ساعتی که رفتم یه  باغچه خانگی پیدا کردم که بریم صبحانه بخوریم.بیساط پهن کردم  مهرسا طبق معمول با کریر آوردیم کنار سفره.

باغچه خانوادگی بین جاده چالوس صبح روزسفر

بعد صبحانه وسایل جمع کردیم  و حرکت کردیم بعد از کلی راه رفتن ساعت 3 بعدظهر بود رسیدم چابکسر چه هوای بود جایتون خالی ویلا تحویل گرفتیم نهارخوردیم همگی یه استراحتی کردیم.

تو چابکسر یه رستوران سنتی معروفی توی روستای لیمه سرا هست که خیلی معروفه از قبل قرار گذاشته بودیم اگررفتیم چابکسرحتما یه ناهار به اون رستوران بریم .فردای اقامت به تلکابین رامسر رفتیم واقعا طبیعت از اون بالا دیدنی هست مهرسا هم فقط داشت اطرافش کندوکاو می کرد

بعد گشت کذار به طرف رستوران خاور خانم حرکت کردیم.یه رستوران محلی ولی شلوغ که باید برای سفارش غذا توی صف می بودی حداقل یک ساعت بعد سفارش غذا آوردن خیلی خوشمزه بود.

این چند روزی که چابکسر بودم یه سر به روستایی جواهرده و جاهای دیدنی رامسر سرزدم روز جمعه 2خرداد93 ساعت 10 صبح به طرف تهران حرکت کردم جاده چالوس مثل همیشه شلوغ بود مهرسا دوست داشت جلو باشه همه جا ببینه .

مهرسا در تلکابین رامسر

مهرسا کنار رستوران خاورخانم

مهرسا کنار دریا و زیر بارون

ون

مهرسا تو ماشین در روستای لیموسرا

 

 

 

مهرسا روی مبل توی ویلا

مهرسا چند دقیقه بعد از مسافرت و رسیدن به خونه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)