مهرسا جون نفس من و محسنمهرسا جون نفس من و محسن، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات مهرسا

سرویس طلای مهرساکوچولو

مدتها بود که قرار بود بریم بازار و برای مهرسا طلا بخرم که هر دفعه جور نمی شد تا اینکه پنج شنبه 24\7شوشو مرخصی گرفت و ساعت 9 عازم بازار شدیم بعد کلی گشتن برای سرویس طلا برای مهرسا فقط یک مغازه طلا کودک داشت که عکسش براتون میزارم  فقط چون عکس رو با عجله گرفتم شاید خوب نشده ...
24 مهر 1393

واکسن شش ماهگی عسل مامان

صبح روز 22مرداد93 هم از راه رسیدو مهرسا گل من هم نیم ساله شد.وقت واکسن شش ماهگیت بود .شوشو هم مثل همیشه مرخصی گرفته تا مهرسا ببریم برا واکسن ساعت 9 بود بیدار شدم تا کارام کردم 10 شد که با شوشو به طرف خانه بهداشت رفتم مهرسا هم توی راه کلی تو بغلم بازی می کرد وقتی به خانه بهداشت رسیدم تازه شوشو و من یادم افتاد از بس عجله داشتم هیچکدوم موبایل نبرده بودم که عکس بگیرم .مهرسا بردم روی تخت خوابوندم واکسنش زدن یه کم گریه کرد بعد ساکت شد قد و وزن عسل گلم 68 و 7 کیلو بود بعد آمدیم خونه که خانم خوابش برد آخ از اثر دارو استامینوفن بود. بعد 2 ساعت بیدار شد کلی با باباش بازی کرد خدا رو شکر ایندفعه نه تب کرد نه گریه و تا فردا حالش خوب بود فقط یه کم به خاط...
24 مرداد 1393

اولین عیدفطرمهرسا

طبق روال همیشه که عیدفطرچند روز تعطیل است  قرار بود به مسافرت بریم که به خاطر گرمی هوا وخدای نکرده گرما زده شدن مهرسا قیدمسافرت امسال رو زدیم.صبح روز عیدبرای هوا خوری به لواسانات رفتم و نهار دریکی باغ رستورانهای لواسون خوردیم. مهرسا هم کلی صفا کرد و خدا شکر اذیت نکرد فقط کمی لپ هاش به خاطر گرمیه هوا قرمز شد. ...
7 مرداد 1393